مهستی - بس کن
آوارۀ دیوونهام من… بس کن
سرگشتۀ میخونهام من… بس کن
بس کن نزن آتیش به جونم
بد کردی ای نامهربونم
من موندم و این دردِ دوری
خستهام از این عشق و صبوری.
آوارۀ دیوونهام من… بس کن
سرگشتۀ میخونهام من… بس کن
آوارۀ دیوونهام من… بس کن
سرگشتۀ میخونهام من… بس کن.
من موندم و دلِ غرق بهخون
تو شهرِ جنون یه غریبۀ خستهام
تو بیخبر از حالِ منی… دستم نزنی
که یهجام شکستهام
دیوونۀ بیآشیونهام.
گریونم و محتاج مستی
بیچاره من، غمگین و تنهام
دل کندم از دنیای هستی.
آوارۀ دیوونهام من بس کن
سرگشتۀ میخونهام من بس کن.
گفتی چرا آوارۀ بیآشیونهم
گفتی چرا بازیچۀ دستِ زمونهم
من اسیرِ تو شدم ایکه بستی پَرِ من
داغ آتیشو نذار… روی خاکسترِ من.
رسوای بیپروا تو هستی
من حیفه رسوایِ تو باشم
بیگانه با دنیای عشقی
حیفه تو دنیای تو باشم.
غم اینقده تو این صدام بودکه نخوندم
اونقدر عذابم دادی ایوایکه نموندم.
آوارۀ دیوونهام من… بس کن
سرگشتۀ میخونهام من… بس کن
آوارۀ دیوونهام من… بس کن
سرگشتۀ میخونهام من… بس کن.
خواننده مهستی
آهنگساز و تنظیمکننده حبیبالله بدیعی