قصۀ عشق

شب به‌اون چشمات خواب نرسه

به تو میخوام مهتاب نرسه

بریم اونجا…  اونجا‌که دیگه

به تو دستِ آفتاب نرسه.

عاشقت بودن عشقِ منه

این‌و قلبم فریاد میزنه

گریۀ مستی داره صدام

این صدایِ عاشق شدنه.

قصۀ عشقت،  باز تو صدامه

یه شبِ مستی باز سرِ رامه

یه نفس بیشتر فاصله‌مون نیست

چه تب‌ و تابی باز تو شبامه.

تو که مهتابی تو شبِ من

تو که آوازی رو لبِ من

اومدی موندی شکلِ دعا

توی هر یارب یاربِ من.

         

شب به اون چشمات خواب نرسه

به تو میخوام مهتاب نرسه

بریم اونجا… اونجا که دیگه

به تو دستِ آفتاب نرسه.

من تو عشق از خود بی‌خبرم… وای

از یه عاشق دیوونه‌ترم… وای

بی‌تو رسوای هر شبِ عشقم

تو خودم انگار در بدرم… وای.

تو که مهتابی تو شبِ من

تو که آوازی رو لبِ من

اومدی موندی شکلِ دعا

توی هر یارب یاربِ من.

شب به‌اون چشمات خواب نرسه

به کنارت میخوام مهتاب نرسه

بریم اونجا…  اونجا‌که دیگه

به تو دستِ آفتاب نرسه.

خواننده‭ ‬‭ ‬ابی‭  ‬‭|  ‬آهنگساز‭ ‬و‭ ‬تنظیم‌کننده‭ ‬‭ ‬صادق‭ ‬نوجوکی